دلتنگ کربلا

  • خانه 

اربعین غمت

15 مهر 1399 توسط پرستو پرهیخته

اربعین غمت مرا انداخت

بی تو بودن مرا ز پا انداخت

 

بعد یک اربعین هوای غمت

راه ما را به کربلا انداخت

 

اُف بر این روزگار کین که مرا

اربعینی ز تو جدا انداخت

 

این چهل روز بی تو هر چه نداشت

خواهرت را که از صدا انداخت

 

یاد دارم که ظهر روز دهم

شعله بر جان خیمه ها انداخت

 

یا نوک نیزه ظالمانه تو را

از روی اسب بی هوا انداخت

 

 از کجای سفر بگویم که

به دلم آتش بلا انداخت

 

نیزه دار تو از لج زینب

از روی عمد نیزه را انداخت

 

جان به لبهای ماتم آوردم

دیگر ای تشنه لب کم آوردم

 

شعله بر جان تشنگان افتاد

و به دل زخم بی امان افتاد

 

از همان روز که زمین خوردی

برسرم طاق آسمان افتاد

 

غنچه ی خشک تا که پرپر شد

به روی خاک باغبان افتاد

 

معجر من به دست شعله

ولی سر تو دست این و آن افتاد

 

دخترت روضه خوان قافله بود

از نفس آه روضه خوان افتاد

 

آه تحفه ی مادریت را بردند

تن عریان کشان کشان افتاد

 

چقدر وحشیانه انگشتر

نیمه شب دست ساربان افتاد

 

همینجا نیزه هاشان به جانت افتادن

تازیانه به جانمان افتاد

 

مطلب قبلی
 نظر دهید »

موضوعات: بدون موضوع لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...

فید نظر برای این مطلب

آذر 1404
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
1 2 3 4 5 6 7
8 9 10 11 12 13 14
15 16 17 18 19 20 21
22 23 24 25 26 27 28
29 30          

دلتنگ کربلا

جستجو

موضوعات

  • همه
  • بدون موضوع

فیدهای XML

  • RSS 2.0: مطالب, نظرات
  • Atom: مطالب, نظرات
  • RDF: مطالب, نظرات
  • RSS 0.92: مطالب, نظرات
  • _sitemap: مطالب, نظرات
RSS چیست؟
  • کوثربلاگ سرویس وبلاگ نویسی بانوان
  • تماس